دوغ نوشیدنی سنتی ما ایرانی هاست . من کمتر دیده ام کسی دوغ را دوست نداشته باشد . خیلی از ما در طول سال های گذشته نوشابه هایی مثل کوکاکولا یا پپسی یا کانادا درای را به دوغ ترجیح بدهیم اما دوغ هنوز جای خودش را دارد .
دروغ یکی از ویژگی های تفکیک ناپذیر ایرانی جماعت است . دروغگویی با سرشت و سرنوشت او درهم آمیخته و صد البته چاره ای هم ندارد . ضرب المثلی هست که در فرهنگ ما خیلی تکرار می شود خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت باش ...
همیشه به معنای این ضرب المثل و جایگاه ها و بسترهای استفاده از آن فکر کرده ام و همیشه هم به حال خودم افسوس خورده ام ، یعنی در حقیقت به حال خودمان ، یعنی این جماعت دروغگوی فریبکار افسوس خورده ام .
زنان و مردان و حتی کودکان ما در دروغگویی گوی سبقت را از هم می ربایند . زنان دروغگویی را پیشه می کنند تا جایگاهشان را حفظ کنند ، مردان تا در معاملات سود بیشتری ببرند و کودکانمان از این دو می آموزند : دروغ به یک سنت غیر قابل ترک برای تمام اعضای جامعه ما بدل شده و همان سنتی که از تداومش متنفرم .
دوغ و دروغ نه فقط در حروف مورد استفاده شان بلکه در بسیاری ویژگی های دیگر مشابهند نه این که فقط یک حرف اضافه داشته باشد ، دروغ را می گویم - هر دو یک تاثیر را هم دارند آدم را آلوده کسالت و خواب و فراموشی و رخوت می کنند .
من شاهد بوده ام با همان وقاحتی که آدم ها دروغ می گویند ، موقع خمیازه کشیدن دهان گشادشان را نمی پوشانند !
دوغ نوشابه دلچسبی است ! دروغ هم راه فرار مناسبی است که آدم ها را از حقایق تلخ دور نگه می دارد . درست مثل خاصیتی که دوغ دارد خواب آور است !
جامعه ما این را می خواهد و هر بار فکر کردم یکی از اعضای این جامعه مخالف سرنوشت ناگزیر خودش است فهمیدم که اشتباه کرده ام . اگر به زنی دل بستم و تصور کردم که او با دروغ میانه ندارد و از جنس دیگری است فهمیدم اشتباه کرده ام . دست رفاقت و دوستی پیش آوردم با این امید که میان ما دروغ و فریب و نیرنگ نباشد باز دیدم که خطا کارم .
پس تکلیف چیست ؟
تردیدی ندارم در جامعه ای که دروغ نباشد ، یعنی کمتر باشد آدم ها سالم ترند ، شریف ترند به اخلاق ، به تمام اخلاقیات پایبندترند وقتی اصراری به گفتن دروغ نباشد روابط آدم ها می تواند بوی مهر و محبت و عشق بدهد .
در آن جامعه نیازی به این نیست که یک چشم دیگر هم پشت سرت داشته باشی . نیاز نیست جیب هایت را با دو دست محکم بگیری و از همه مهم تر درب سینه ات را مهر و موم کنی تا تپش قلبت شنیده نشود .
من در آرزوی آن جامعه هستم و زندگی در آن را انتظار می کشم .
دیگر پیمان
نظرات شما عزیزان: